عینک سرخ را به موزه بسپاریم!
به شهادتِ دو دهه حضور در عرصه شعر و فرهنگ و مطبوعات، این قلم حُرمت گذارِ همه آنانى است که صادقانه در پى اعتلاى فرهنگ این ولایت، از عمر نازنین خویش مایه مىگذارند،
نویسنده : فرامرز محمدی پور
به شهادتِ دو دهه حضور در عرصه شعر و فرهنگ و مطبوعات، این قلم حُرمت گذارِ همه آنانى است که صادقانه در پى اعتلاى فرهنگ این ولایت، از عمر نازنین خویش مایه مىگذارند، حتى اگر با بخشهایى از مرام و مسلک آنان موافقت نداشته باشم. بنابراین، نوشته حاضر بى هیچ قصد تقبیح و تشنیع، تنها مىکوشد صادقانه و به وضوح هر چه تمامتر بر کتابى که به نیّت گزارشِ بازتاب نهضت جنگل در هنر و ادبیات فراهم آمده تأمل کند و گوشههایى از کاستىهاى این گزارش را برشمارد، کاستىهایى که به راستى در تحقیقى از این دست، آن هم با امکان دسترسى به منابع و مآخذ بسیار، مایه شگفتى است.
پیشاپیش باید یادآورى کنم که طرح این نکات را اگرچه اندکى تلخ بهترین هدیه دوستانه مىدانم، که بى شک بر شیرینى بَه بَه و چَه چَههاى منافقانه ارجح خواهد بود و امیدوارم در بازنگرى و بازنویسى کتاب به کار ایشان و دیگر محققان و دوستداران تاریخ و ادبیات معاصر ایران آید.
1- به گواهى اسناد فراوان و انکار ناپذیر، حکومت اتحاد سوسیالیستى شوروى و وابستگان آن از جمله حیدر عمو اوغلى و خالو قربان در نابودى نهضت جنگل سهمى بزرگ و نقشى پررنگ داشتهاند. خیانت و نفاق پیشگى این جریان را حتى نویسنده مارکسیستى چون مصطفى شعاعیان (در کتاب شوروى و نهضت انقلابى جنگل) به تفصیل و با ذکر مستندات بسیار در حجمى بالغ بر پانصد صفحه تحلیل کرده است. هم چنین نویسنده مبارزى چون مجید شریف واقفى (در کتاب وقتى که مارکسیستها تاریخ مىنویسند) شرحى از تاریخ نگارى مغرضانه این جریان را ارائه داده است که مىتوان به آن مراجعه کرد.
بگذریم، بر مرده چوب زدن خطاست، هم شوروى سوسیالیستى و هم حیدر و خالو با عاقبت به شرّى به موزه سیاسى تاریخ سپرده شدهاند، اما دریغ این جاست که علیرغم گزندهاى جانکاه و ویرانگرى که نهضت جنگل از آن قبیله سیاسى و آن تفکر جزمى به خود دید، در پژوهش تاریخى و ادبى پیرامون نهضت جنگل، باز ساز آن فرقه و آن فکر نواخته شود، و با عینکهاى سرخ تاریخ و ادبیات و هنر جنگل را به گونه اى تماشا و روایت کنیم که ریشهها و نمادهاى معنوى و آرمانخواهى دینى میرزا و یاران رشید و شهیدش کم رنگ نموده شود، یا در حاشیه قرار گیرد و یا دستمایه حذفها و تحریفها....
تحریف چرا؟ چه موافق روحانیت و مذهب باشیم، چه مخالف آن، چه موافق میرزا و مرام او چه مخالف آن، این گزاره شفاف و قاطع و انکارناپذیر پیش روى ماست؛ »جناب مستطاب آقا میرزا کوچک ابن مرحوم آقا میرزا بزرگ از اعضاى محترم انجمن مقدس روحانیان گیلان است. از سلسله جلیله طلاب و اهل علم است. »(سند کلیشه شده در کتاب جنبش جنگل و میرزا کوچک خان / ص 92)
و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
روایت رفقا از نهضت جنگل همان روایت رسمى اتحادجماهیر شوروى و تاریخنگاران حزبى وابسته به آن است که »میخاییل سرگه یویچ ایوانف« در کتاب تاریخ نوین ایران در این دو جمله مختصرآورده است: میرزاکوچک خان... عملاً و علناً تغییر ماهیت داد و به خیانت کشیده شد. (ص 49)
با این اوصاف، چگونه مىتوان داعیه دار دوستدارى میرزا و نهضت جنگل بود امّا روایت »چَپَکى« را بر صراط مستقیم این ماجراى روشن و پژواک ادبى آن تحمیل کرد؟ آن گونه که آن »رفیق شاعر« تخیل مىکند؛ »در چشمهاى خستهاش دیدم که مىآیى / این بار بى تسبیح و سجاده...«
با دریغ بسیار، به اندک تأملى مىتوان دید که در کتاب حاضر، چه در تحلیل تاریخ و چه در روایت ادبیات با تمسک به گزارشهاى ناقص و تحریف گونه و حذف و بایکوت، بخشى از شاخص ترین آثار و چهرهها نادیده گرفته شده و ابتدایى ترین قواعد پژوهش قربانى این سنخ از نگاه قرار مىگیرد!
2- پانزده صفحه آغازین کتاب، عهده دار بررسى اوضاع عمومى ایران و گیلان در آستانه نهضت جنگل و به عبارتى بررسى زمینهها و انگیزه مردم گیلان در پیوستن به نهضت جنگل است. ببینیم چه تصویرى از علل و انگیزه هاى مردم این دیار ارائه مىشود؟
این پاراگرافها گویاست؛ ».... ورود سرمایه خارجى به ایران طبقه حاکمه ایران را که از درباریان، اشراف و خوانین تشکیل شده بود، رو به ضعف برد، سرمایه خارجى براى عرضه کالا و کسب امتیازات اقتصادى نیاز به امنیت داشتند، نبرد دائمى بین حکومت مرکزى و خوانین نیز بر تضادهاى داخلى مىافزود.
روحانیون ایران نیز که در میان تودههاى مردم از نفوذ قابل توجه اى برخوردار بودند، طبقه یکدست و متحدى نبودند، لایههاى فوقانى معدود آن ثروتمند و وابسته به دستگاه حکومتى و بقیه روحانیون از طبقه متوسط و پایین جامعه بودند و در پیشاپیش جنبشهاى اجتماعى حرکت مىکردند...
نهضت جنگل در گیلان بر بستر زمینههاى اجتماعى و اقتصادى شکل گرفته بود و منبعث از شرایط تاریخى بود... مبارزه دهقانان و بویژه اصناف تا حدودى شکل همه گیر پیدا کرد... طبقات پایین جامعه به شدت مورد استثمار واقع مىشدند، اربابها به شدت دهقانان را استثمار مىکردند... اغلب طبقات بالا اعم از اعیان، مالک، بازرگانان، تجار، روحانى وابسته به روس بودند... زندگى دهقانان و طبقات پایین جامعه بسیار رقت بار بود و ثمره زحمتشان کاملاً نصیب طبقات فرادست مىشد... در چنین هنگامه اى نهضت جنگل براى مردم آفتابى در تاریکى بود.«
جان کلام در سراسر این تصویر و تحلیل آن است که ریشههاى نهضت جنگل و انگیزه پیوستن مردم به آن را باید در تضاد طبقاتى و جنگ دهقانان و رعایا با مالکان و حامیان آنان سراغ گرفت، نه شور آرمانخواهى دینى و میهنى و انگیزههاى معنوى. به بیان دیگر با ارائه تحلیلى که مبتنى بر ماتریالیسم تاریخى است، در چشمانداز جبر پولادین تاریخ و شرایط اقتصادى و تضاد طبقاتى به عنوان علّت العلل همه حرکتهاى اجتماعى نهضتى شکل مىگیرد و تودههاى زحمتکش را به خود جذب مىکند.
انصاف بدهیم، منکر تأثیر زمینههاى اقتصادى در حرکتها و نهضتهاى اجتماعى نمى توان بود اما به عنوان کسى که بر تاریخ این مرزوبوم و واقعیتهاى آن چشمهاى خود را نبسته، هرگز انگیزههاى اقتصادى را نمى توان علت تامه چنین جریان عظیمى دانست، که طلایه دار آن فردى روحانى است که ذکر روزانه اش به تصریح ابراهیم فخرایى آیه شریفه »وَ لا تَحسَبَنَّ الذَّینَ قُتِلوا فى سبیِل الله اَمواتاً« بوده و یاد حضرت سید الشهدا (ع) چشمانش را پر اشکساخت. خلاصه کردن و فروکاستن نهضت جنگل به یک شورش طبقاتى تهمت بزرگى است که نه با عقل سلیم سازگار است، نه با نقل ِ صادقانه، دهها کتاب تحقیقى و صدهاسند تاریخى آن را نفى مىکنند. جالب تر این که این تحلیل طبقاتى ماتریالیستى به تمام لایههاى اجتماعى حتى لایههاى روحانى و معنوى تسرّى داده شده، و با داورى خلاف واقع درباره روحانیت ایران در زمان نهضت جنگل، طبقات فوقانى روحانیت آن روزگار که لابد مقصود مراجع عظام شیعه عهد قاجاراست دربارى و سرمایه دار معرفى مىشوند، و در جایى وابسته به روس تزارى!
3- در کار پژوهش، نقل و نقد توأمانند، اگر محقق با نقلى موافق نباشد، قطعاً جوانب آن را نقد مىکند، اما نقل جانبدارانه و همراه با تمجیدهاى مبالغه آمیز بى گمان نشان از ترویج دارد که فراتر از پذیرش و رضایت است.
نویسنده کتاب، پس از ذکر چند مقدمه، بازتاب نهضت جنگل در ادبیات را با آثار داستانى مىآغازد، با این سطرها در آغاز؛ نخستین بار محمود اعتماد زاده (به آذین) نویسنده نام آور معاصر در رمان دختر رعیت با استفاده از خصائص جغرافیایى و تاریخى اثرى ماندگار نوشت که در ادبیات اقلیمى جایگاه رفیع دارد. داستان او با توجه به بررسى مستند گونه نویسنده از رویداد تاریخى نهضت جنگل مطابقت زیادى دارد. رمان دختر رعیت آئینه تمام نمایى از زندگى روستائیان گیلان در هنگام خیزش نهضت جنگل است... دختر رعیت در داستان نویسى ایران اثر گرانسنگ و ماندگارى است.«
پس از این ستایشها چند صفحه از »دختر رعیت« نقل مىشود؛ با خواندن این سطرهاى شگفت، خواننده به بداهت درمى یابد که جزمیت حزبى چه بر سر ادبیات و هنر نمى آورد؟ مىخوانیم؛ »کمیته آزاد کننده ایران تشکیل شد و در آن میرزا کوچک خان در کنار حیدر عمو اوغلى و احسان اله خان و دیگران نشست... پادوهاى سیاسى از همه رنگ در ظاهر براى میانجیگرى و در باطن براى کاشتن تخم اختلاف و نفوذ در نقاط ضعف میرزا و اطرافیان او، دسته دسته از تهران رو به رشت نهادند... اینان توانستند در سرشت سست میرزا چنان که باید رسوخ کنند و نیروهاى انقلابىرا از حرکت باز دارند و اندک اندک کار را به توطئه پسیخان بکشانند. در آغاز پاییز سال 1300 میرزا کوچک به بهانه اختلافى که بر سر تحویل دارایى رشت و الحاق نیروهاى جنگل به ارتش انقلاب در میانه برخاسته بود، حیدر عمو اوغلى، خالو قربان و سرخوش، کمیسرهاى انقلابى را به پسیخان دعوت کرد. در محل ملاقات میرزا حاضر نشد. در عوض گماشتگان او در پناهگاه جنگل خانه را فرو گرفتند و به تیراندازى پرداختند. خالو قربان و حیدر عمواوغلى با آتش موزر هر یک از طرفى راهى باز کردند و به جنگل زدند. خالو به شهر رسید، اما حیدر عمواوغلى در راه گرفتار و به دست کسان میرزا زندانى گشت. سرخوش در همان خانه میان شعلههاى آتش جان سپرد. از این جا کشاکش مسلحانه میان جنگل و انقلاب ایران، بیرحمانه در گرفت... بهترین و ارزنده ترین فرزندان ایران در این ماجرا ترک سر کردند و یا ناچار به جلاى وطن گشتند... (ص 30)
نیازى به شرح و تفصیل نیست. شاه بیت کلام نویسنده مشهور حزب توده جناب به آذین این است که میرزا کوچک نیرویى سست عنصر و خائن و ناجوانمرد و در یک کلام نابود کننده نهضت جنگل است، هم چنان که مراد از نیروهاى انقلاب ایران، انشعاب کمونیستى حیدرعمواوغلى، خالو قربان و دیگر سرسپردگان شوروى است.
واقعه پسیخان با استناد به کتابهاى متعدد چیزى است، خلاف روایتِ به آذین و دیگر شوروى پرستان نامدار معاصر که علاقه مندان مىتوانند اصل ماجرا را در کتابهاى مربوط به آن پى گیرند. در آخرین بیانیه میرزا کوچک خان نیز به این قضیه اشاره شده است (این سند براى نخستین بار در سال 1364 در کیهان فرهنگى به چاپ رسیده است. / شماره 9 آذر 64)
حال بر داورى نویسنده »بازتاب....« درنگ مىکنیم؛ »دختر رعیت« به آذین در عرصه داستان نویسى ایران نه اثرى درخشان تلقى مىشود، نه رمانى ماندگار، صرفاً جنبه التزام و جزمیت به رئالیسم سوسیالیستى و تحمیل تحلیلهاى ماتریالیستى آن هم به قرائت حزب توده آن را نوشته اى مثال زدنى مىکند که زندگى روستائیان این ولایت را در حوالى نهضت جنگل دستمایه رمانى سست و گزارش گونه قرار داده است. حق این است که این کتاب در مقایسه با دیگر آثار مشابه در مرتبه اى نازل قرار مىگیرد، حتى در مقایسه با کتاب »مردى از جنگل« (احمد احرار) علیرغم حشو و زوائد و اطلاعات ناقص و اشتباه از آن پیشى مىگیرد، و اگر انصاف دهیم و نیک بنگریم کتاب حسن اصغرى (ول کنید اسب مرا) که به تازگى با نام »غرش دریا« بازنویسى و منتشر شده، در کنار رمان »امیر حسین فردى »با نام« میرزا کوچک جنگلى« دو اثر برجسته داستانىاند که با یاد و نام نهضت جنگل شکل گرفتهاند و بر باقى آثار پیشى مىگیرند.
اما راستى چرا از داستان درخشان »گیله مرد« نوشته بزرگ علوى در این بازتابها حتى نامى نیست؟ داستانىکه در روایت دلهره و اضطراب جنگلیان اثرى شاخص و زیبا به شمار مىرود؟ آیا حذف این نام و آن داستان با تسویه حسابهاى درون گروهى اهالى حزبهاى سرخ و حکایت سالهاى پایانى ِعمر بزرگ علوى و وصیت نامه غافلگیرکننده او مبنى بر رعایت آیین کفن و دفن و تدفین مطابق با سنن اسلامى آن هم در خارج از کشور ارتباطى دارد؟ الله اعلم.
4- و اما شعر جنگل؛
همه مىدانیم که در عرصه شعر برخلاف داستان آثار بسیارى از شاعران گیلانى و غیر گیلانى، به ویژه در سال هاى پس از انقلاب به یادگار مانده است. درخشان ترین شعرها در این وادى از سوى شاعرانى سروده شده که دلبسته باورهاى شیعى و انقلاب اسلامىاند، اما ذهنیت حذف و بایکوت چنان بر روند انتخاب، گزینش و حتى گزارش کتاب حاضر سیطره دارد که به استثناى بهمن صالحى، همه این شاعران یک سره مشمول حذف و بایکوت مىشوند و حتى نامى از آنان برده نمى شود ! آیا این رویه با صداقت و روح امانت در کار پژوهش منافات ندارد؟ بگذریم، جالب این که به جاى شعر معروف استاد بهمن صالحى (با مطلع »الاصداى تو روح پیام قرآنى«) غزلى دیگر انتخاب مىشود تا گرایش مذهبى پررنگى را نشان ندهد، هر چند به قدرت آن غزل معروف نباشد !
براى آن کلى گویى نکرده باشم، اشاره مىکنم به شعر »میرزا و جنگل« زنده یاد سلمان هراتى و منظومه »ساعت دلتنگى« و مثنوى »عبور سبز« از عبدالرضا رضایى نیا و چهارپاره زیباى دکتر غلامرضا رحمدل و غزلهاى به یاد ماندنى روانشاد سید محمد عباسیه کهن، ابوالقاسم حسینجانى، نصرالله مردانى، حسین اسرافیلى.
و بر این نامها اضافه مىکنم، شعرهاى لطیف بسیارى از شاعران گیلان و ایران از جمله حسن حسینى، شیون فومنى، کریم رجب زاده، م، موید، امیر فخر موسوى، تقى متقى، مهدى ریحانى، مرتضى نور بخش، عباس مهرىآتیه، رحمت موسوى، جمشید عباسى، رحیم زریان، شاهین ذوالکفلى، رسول شریفى، على پورحسن، جواد محقق، مجید مرادى، محمد خلیل جمالى، مجتبى مهدوى سعیدى و....
اگر در مقام داورى باشیم، به سادگى مىتوان اثبات کرد که فقط چند اثر از این خیل بسیار، از نظر ارزش ادبى بر مجموعه آثار ذکر شده در کتاب رجحان دارد.
5- در شعر گیلکى نیز همین معامله بایکوت گرایانه جارى است؛ شاعران توانایى چون امیر فخر موسوى، دکتر غلامرضا رحمدل، زنده یاد حجت خواجه میرى، تراب نصرین کامران، سید یعقوب باقرى، مصطفى رحیم پور و روانشاد استاد سید محمد عباسیه کهن و بسیارى دیگر مشمول حذف شدهاند، حال آن که بخشى از زیباترین سرودههاى گیلکى درباره نهضت جنگل در سالهاى اخیر از این شاعران یا به چاپ رسیده، یا در محافل شعرى و رسانههاى ارتباطى خوانده شده است.
6- متأسفانه «ترانههاى جنگل» نیز از این سنت اولیه در امان نمانده است و رد تصفیه ایدئولوژیک را در آن جا نیز مىتوان گرفت. مجموعاً از ده ترانه در این بخش یاد شده است، با این ویژگى که اولاً دو ترانه بى هویت با نامهاى ماسوله و زمستان (به نقل از کتاب ترانه سرودها، خلقهاى ایران، صادره از کمیته کوهنوردى یکى از گروههاى مارکسیستى اول انقلاب در کرج) آمده که علاوه بر این که هرگز اجرا نشدهاند، فاقد ارزش هنرى و شعرى هستند و ارتباط چندانى به نهضت جنگل ندارند، اگر هر ترانهاى صرفاً به دلیل یک بار نام بردن از میرزا ارزش یاد کردن در این عرصه را داشته باشد، باید دست کم از پنجاه ترانه گیلکى نام برد و یاد کرد.
ثانیاً: از مشهورترین ترانه جنگل در سالهاى پس از انقلاب یعنى ترانه »بیا میرزا« با شعر و آهنگ زنده یاد عبدالله ملت پرست و صداى ماندگار روانشاد علیرضا شوریده ذکرى به میان نیامده است. همین طور از ترانههاى »کوچک خان« (با آهنگ شهاب آزادى وطن و خوانندگى هوشنگ حقیقت طلب) و ترانه »پیله برف« با شعر سید محمد عباسیه کهن، آهنگ اکبر کنعانى و صداى هوشنگ حقیقت طلب) و »چراغ گیل« (با شعر فرامرز محمدى پور، آهنگ بابک ربوخه و خوانندگى حسن جیلانى و بابک ربوخه).
از دیگر کاستىهاى این پژوهش آن است که در بخش آثار نمایشى از دهها اثر از جمله سریال مشهور »کوچک جنگلى« به کارگردانى بهروز افخمى و فیلم سینمایى »میرزا کوچک خان« (امیر قویدل) و.... سخنى به میان نیامده است.
هم چنین از کلیپ تلویزیونى »ساعت دلتنگى« به نویسندگى و تهیه کنندگى عبدالرضا رضایى نیا و بازیگرى غلامرضا میر معنوى و زهرا خرمى (این اثر در جشنواره سراسرى مراکز صدا و سیماى کشور در سال 74 به عنوان اثر برتر انتخاب شد.)
همچنین نامى از سریال موفق نمایشى »بى بى هیبت« تولید رادیوگیلان (سال 67) به نویسندگى خانم ملاحت اسدالهى و تهیه کنندگى و کارگردانى مهدى آذرى و...
اکنون پس از این مرور، بد نیست به اول کتاب برگردیم، به مقدمه دو صفحه اى اول کتاب، که بى مقدمه به ستایش و نقل مانیفست سیاسى، ادبى نشریه »دامون« مىپردازد؛ »ادبیات جنگلى را مىتوان تا حماسه سیاهکل نیز بسط داد. دامون جدا از جنگل نیست، دامون خود جنگل است، (ص 6)
صرف نظر از ادعاى خلاف واقع در برابر دانستن روزنامه جنگل (ارگان نهضت میرزا کوچک خان) با نشریه دامون (با گرایش واضح مارکسیستى که در سالهاى اول انقلاب منتشر شده)، این سطر در حکم مرامنامه حاکم بر تمام کارهاى ادبى این چنین است و بیانگر رویکرد کتاب در فراهم آوردن گزارشى چپ زده (آن هم از نوع مارکسیستى)، و این چنین است که حتى نمى توان در طرح جلد کتاب نیز اندکى تأمل کرد که به گمان بسیار گویاست کار هر کس که باشد!
در طرح جلدکتاب، جنگل در پشت میرزا و همراهان او وفادار به آفرینش خداوندىاش سبز است، اما چهره میرزا و همراهان در هالهاى سرخ مات شده و البته نام کتاب نیز با حروف »سرخ« نوشته شده است ؟ با عنایت به اوصاف برشمرده براى متنى چنین یکسویه و جانبدارانه آیا معنادار نیست؟
در پایان ضمن اعلام آمادگى براى تداوم و تفصیل بحث با تأمل بر جزئیات، معتقدم که دوره جزم اندیشىهاى فضیلتکش و هنر بر باد دهِ حزبى در ایران به سر آمده و دریغمندم که اهل هنر و اندیشه صداقت و انصاف در تحقیق را در مذبح مصلحت اندیشىهایى از این دست قربانى کنند، به قول سهراب سپهرى؛ پرده را برداریم / بگذاریم که احساس هوایى بخورد... .
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 293
پیشاپیش باید یادآورى کنم که طرح این نکات را اگرچه اندکى تلخ بهترین هدیه دوستانه مىدانم، که بى شک بر شیرینى بَه بَه و چَه چَههاى منافقانه ارجح خواهد بود و امیدوارم در بازنگرى و بازنویسى کتاب به کار ایشان و دیگر محققان و دوستداران تاریخ و ادبیات معاصر ایران آید.
1- به گواهى اسناد فراوان و انکار ناپذیر، حکومت اتحاد سوسیالیستى شوروى و وابستگان آن از جمله حیدر عمو اوغلى و خالو قربان در نابودى نهضت جنگل سهمى بزرگ و نقشى پررنگ داشتهاند. خیانت و نفاق پیشگى این جریان را حتى نویسنده مارکسیستى چون مصطفى شعاعیان (در کتاب شوروى و نهضت انقلابى جنگل) به تفصیل و با ذکر مستندات بسیار در حجمى بالغ بر پانصد صفحه تحلیل کرده است. هم چنین نویسنده مبارزى چون مجید شریف واقفى (در کتاب وقتى که مارکسیستها تاریخ مىنویسند) شرحى از تاریخ نگارى مغرضانه این جریان را ارائه داده است که مىتوان به آن مراجعه کرد.
بگذریم، بر مرده چوب زدن خطاست، هم شوروى سوسیالیستى و هم حیدر و خالو با عاقبت به شرّى به موزه سیاسى تاریخ سپرده شدهاند، اما دریغ این جاست که علیرغم گزندهاى جانکاه و ویرانگرى که نهضت جنگل از آن قبیله سیاسى و آن تفکر جزمى به خود دید، در پژوهش تاریخى و ادبى پیرامون نهضت جنگل، باز ساز آن فرقه و آن فکر نواخته شود، و با عینکهاى سرخ تاریخ و ادبیات و هنر جنگل را به گونه اى تماشا و روایت کنیم که ریشهها و نمادهاى معنوى و آرمانخواهى دینى میرزا و یاران رشید و شهیدش کم رنگ نموده شود، یا در حاشیه قرار گیرد و یا دستمایه حذفها و تحریفها....
تحریف چرا؟ چه موافق روحانیت و مذهب باشیم، چه مخالف آن، چه موافق میرزا و مرام او چه مخالف آن، این گزاره شفاف و قاطع و انکارناپذیر پیش روى ماست؛ »جناب مستطاب آقا میرزا کوچک ابن مرحوم آقا میرزا بزرگ از اعضاى محترم انجمن مقدس روحانیان گیلان است. از سلسله جلیله طلاب و اهل علم است. »(سند کلیشه شده در کتاب جنبش جنگل و میرزا کوچک خان / ص 92)
و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
روایت رفقا از نهضت جنگل همان روایت رسمى اتحادجماهیر شوروى و تاریخنگاران حزبى وابسته به آن است که »میخاییل سرگه یویچ ایوانف« در کتاب تاریخ نوین ایران در این دو جمله مختصرآورده است: میرزاکوچک خان... عملاً و علناً تغییر ماهیت داد و به خیانت کشیده شد. (ص 49)
با این اوصاف، چگونه مىتوان داعیه دار دوستدارى میرزا و نهضت جنگل بود امّا روایت »چَپَکى« را بر صراط مستقیم این ماجراى روشن و پژواک ادبى آن تحمیل کرد؟ آن گونه که آن »رفیق شاعر« تخیل مىکند؛ »در چشمهاى خستهاش دیدم که مىآیى / این بار بى تسبیح و سجاده...«
با دریغ بسیار، به اندک تأملى مىتوان دید که در کتاب حاضر، چه در تحلیل تاریخ و چه در روایت ادبیات با تمسک به گزارشهاى ناقص و تحریف گونه و حذف و بایکوت، بخشى از شاخص ترین آثار و چهرهها نادیده گرفته شده و ابتدایى ترین قواعد پژوهش قربانى این سنخ از نگاه قرار مىگیرد!
2- پانزده صفحه آغازین کتاب، عهده دار بررسى اوضاع عمومى ایران و گیلان در آستانه نهضت جنگل و به عبارتى بررسى زمینهها و انگیزه مردم گیلان در پیوستن به نهضت جنگل است. ببینیم چه تصویرى از علل و انگیزه هاى مردم این دیار ارائه مىشود؟
این پاراگرافها گویاست؛ ».... ورود سرمایه خارجى به ایران طبقه حاکمه ایران را که از درباریان، اشراف و خوانین تشکیل شده بود، رو به ضعف برد، سرمایه خارجى براى عرضه کالا و کسب امتیازات اقتصادى نیاز به امنیت داشتند، نبرد دائمى بین حکومت مرکزى و خوانین نیز بر تضادهاى داخلى مىافزود.
روحانیون ایران نیز که در میان تودههاى مردم از نفوذ قابل توجه اى برخوردار بودند، طبقه یکدست و متحدى نبودند، لایههاى فوقانى معدود آن ثروتمند و وابسته به دستگاه حکومتى و بقیه روحانیون از طبقه متوسط و پایین جامعه بودند و در پیشاپیش جنبشهاى اجتماعى حرکت مىکردند...
نهضت جنگل در گیلان بر بستر زمینههاى اجتماعى و اقتصادى شکل گرفته بود و منبعث از شرایط تاریخى بود... مبارزه دهقانان و بویژه اصناف تا حدودى شکل همه گیر پیدا کرد... طبقات پایین جامعه به شدت مورد استثمار واقع مىشدند، اربابها به شدت دهقانان را استثمار مىکردند... اغلب طبقات بالا اعم از اعیان، مالک، بازرگانان، تجار، روحانى وابسته به روس بودند... زندگى دهقانان و طبقات پایین جامعه بسیار رقت بار بود و ثمره زحمتشان کاملاً نصیب طبقات فرادست مىشد... در چنین هنگامه اى نهضت جنگل براى مردم آفتابى در تاریکى بود.«
جان کلام در سراسر این تصویر و تحلیل آن است که ریشههاى نهضت جنگل و انگیزه پیوستن مردم به آن را باید در تضاد طبقاتى و جنگ دهقانان و رعایا با مالکان و حامیان آنان سراغ گرفت، نه شور آرمانخواهى دینى و میهنى و انگیزههاى معنوى. به بیان دیگر با ارائه تحلیلى که مبتنى بر ماتریالیسم تاریخى است، در چشمانداز جبر پولادین تاریخ و شرایط اقتصادى و تضاد طبقاتى به عنوان علّت العلل همه حرکتهاى اجتماعى نهضتى شکل مىگیرد و تودههاى زحمتکش را به خود جذب مىکند.
انصاف بدهیم، منکر تأثیر زمینههاى اقتصادى در حرکتها و نهضتهاى اجتماعى نمى توان بود اما به عنوان کسى که بر تاریخ این مرزوبوم و واقعیتهاى آن چشمهاى خود را نبسته، هرگز انگیزههاى اقتصادى را نمى توان علت تامه چنین جریان عظیمى دانست، که طلایه دار آن فردى روحانى است که ذکر روزانه اش به تصریح ابراهیم فخرایى آیه شریفه »وَ لا تَحسَبَنَّ الذَّینَ قُتِلوا فى سبیِل الله اَمواتاً« بوده و یاد حضرت سید الشهدا (ع) چشمانش را پر اشکساخت. خلاصه کردن و فروکاستن نهضت جنگل به یک شورش طبقاتى تهمت بزرگى است که نه با عقل سلیم سازگار است، نه با نقل ِ صادقانه، دهها کتاب تحقیقى و صدهاسند تاریخى آن را نفى مىکنند. جالب تر این که این تحلیل طبقاتى ماتریالیستى به تمام لایههاى اجتماعى حتى لایههاى روحانى و معنوى تسرّى داده شده، و با داورى خلاف واقع درباره روحانیت ایران در زمان نهضت جنگل، طبقات فوقانى روحانیت آن روزگار که لابد مقصود مراجع عظام شیعه عهد قاجاراست دربارى و سرمایه دار معرفى مىشوند، و در جایى وابسته به روس تزارى!
3- در کار پژوهش، نقل و نقد توأمانند، اگر محقق با نقلى موافق نباشد، قطعاً جوانب آن را نقد مىکند، اما نقل جانبدارانه و همراه با تمجیدهاى مبالغه آمیز بى گمان نشان از ترویج دارد که فراتر از پذیرش و رضایت است.
نویسنده کتاب، پس از ذکر چند مقدمه، بازتاب نهضت جنگل در ادبیات را با آثار داستانى مىآغازد، با این سطرها در آغاز؛ نخستین بار محمود اعتماد زاده (به آذین) نویسنده نام آور معاصر در رمان دختر رعیت با استفاده از خصائص جغرافیایى و تاریخى اثرى ماندگار نوشت که در ادبیات اقلیمى جایگاه رفیع دارد. داستان او با توجه به بررسى مستند گونه نویسنده از رویداد تاریخى نهضت جنگل مطابقت زیادى دارد. رمان دختر رعیت آئینه تمام نمایى از زندگى روستائیان گیلان در هنگام خیزش نهضت جنگل است... دختر رعیت در داستان نویسى ایران اثر گرانسنگ و ماندگارى است.«
پس از این ستایشها چند صفحه از »دختر رعیت« نقل مىشود؛ با خواندن این سطرهاى شگفت، خواننده به بداهت درمى یابد که جزمیت حزبى چه بر سر ادبیات و هنر نمى آورد؟ مىخوانیم؛ »کمیته آزاد کننده ایران تشکیل شد و در آن میرزا کوچک خان در کنار حیدر عمو اوغلى و احسان اله خان و دیگران نشست... پادوهاى سیاسى از همه رنگ در ظاهر براى میانجیگرى و در باطن براى کاشتن تخم اختلاف و نفوذ در نقاط ضعف میرزا و اطرافیان او، دسته دسته از تهران رو به رشت نهادند... اینان توانستند در سرشت سست میرزا چنان که باید رسوخ کنند و نیروهاى انقلابىرا از حرکت باز دارند و اندک اندک کار را به توطئه پسیخان بکشانند. در آغاز پاییز سال 1300 میرزا کوچک به بهانه اختلافى که بر سر تحویل دارایى رشت و الحاق نیروهاى جنگل به ارتش انقلاب در میانه برخاسته بود، حیدر عمو اوغلى، خالو قربان و سرخوش، کمیسرهاى انقلابى را به پسیخان دعوت کرد. در محل ملاقات میرزا حاضر نشد. در عوض گماشتگان او در پناهگاه جنگل خانه را فرو گرفتند و به تیراندازى پرداختند. خالو قربان و حیدر عمواوغلى با آتش موزر هر یک از طرفى راهى باز کردند و به جنگل زدند. خالو به شهر رسید، اما حیدر عمواوغلى در راه گرفتار و به دست کسان میرزا زندانى گشت. سرخوش در همان خانه میان شعلههاى آتش جان سپرد. از این جا کشاکش مسلحانه میان جنگل و انقلاب ایران، بیرحمانه در گرفت... بهترین و ارزنده ترین فرزندان ایران در این ماجرا ترک سر کردند و یا ناچار به جلاى وطن گشتند... (ص 30)
نیازى به شرح و تفصیل نیست. شاه بیت کلام نویسنده مشهور حزب توده جناب به آذین این است که میرزا کوچک نیرویى سست عنصر و خائن و ناجوانمرد و در یک کلام نابود کننده نهضت جنگل است، هم چنان که مراد از نیروهاى انقلاب ایران، انشعاب کمونیستى حیدرعمواوغلى، خالو قربان و دیگر سرسپردگان شوروى است.
واقعه پسیخان با استناد به کتابهاى متعدد چیزى است، خلاف روایتِ به آذین و دیگر شوروى پرستان نامدار معاصر که علاقه مندان مىتوانند اصل ماجرا را در کتابهاى مربوط به آن پى گیرند. در آخرین بیانیه میرزا کوچک خان نیز به این قضیه اشاره شده است (این سند براى نخستین بار در سال 1364 در کیهان فرهنگى به چاپ رسیده است. / شماره 9 آذر 64)
حال بر داورى نویسنده »بازتاب....« درنگ مىکنیم؛ »دختر رعیت« به آذین در عرصه داستان نویسى ایران نه اثرى درخشان تلقى مىشود، نه رمانى ماندگار، صرفاً جنبه التزام و جزمیت به رئالیسم سوسیالیستى و تحمیل تحلیلهاى ماتریالیستى آن هم به قرائت حزب توده آن را نوشته اى مثال زدنى مىکند که زندگى روستائیان این ولایت را در حوالى نهضت جنگل دستمایه رمانى سست و گزارش گونه قرار داده است. حق این است که این کتاب در مقایسه با دیگر آثار مشابه در مرتبه اى نازل قرار مىگیرد، حتى در مقایسه با کتاب »مردى از جنگل« (احمد احرار) علیرغم حشو و زوائد و اطلاعات ناقص و اشتباه از آن پیشى مىگیرد، و اگر انصاف دهیم و نیک بنگریم کتاب حسن اصغرى (ول کنید اسب مرا) که به تازگى با نام »غرش دریا« بازنویسى و منتشر شده، در کنار رمان »امیر حسین فردى »با نام« میرزا کوچک جنگلى« دو اثر برجسته داستانىاند که با یاد و نام نهضت جنگل شکل گرفتهاند و بر باقى آثار پیشى مىگیرند.
اما راستى چرا از داستان درخشان »گیله مرد« نوشته بزرگ علوى در این بازتابها حتى نامى نیست؟ داستانىکه در روایت دلهره و اضطراب جنگلیان اثرى شاخص و زیبا به شمار مىرود؟ آیا حذف این نام و آن داستان با تسویه حسابهاى درون گروهى اهالى حزبهاى سرخ و حکایت سالهاى پایانى ِعمر بزرگ علوى و وصیت نامه غافلگیرکننده او مبنى بر رعایت آیین کفن و دفن و تدفین مطابق با سنن اسلامى آن هم در خارج از کشور ارتباطى دارد؟ الله اعلم.
4- و اما شعر جنگل؛
همه مىدانیم که در عرصه شعر برخلاف داستان آثار بسیارى از شاعران گیلانى و غیر گیلانى، به ویژه در سال هاى پس از انقلاب به یادگار مانده است. درخشان ترین شعرها در این وادى از سوى شاعرانى سروده شده که دلبسته باورهاى شیعى و انقلاب اسلامىاند، اما ذهنیت حذف و بایکوت چنان بر روند انتخاب، گزینش و حتى گزارش کتاب حاضر سیطره دارد که به استثناى بهمن صالحى، همه این شاعران یک سره مشمول حذف و بایکوت مىشوند و حتى نامى از آنان برده نمى شود ! آیا این رویه با صداقت و روح امانت در کار پژوهش منافات ندارد؟ بگذریم، جالب این که به جاى شعر معروف استاد بهمن صالحى (با مطلع »الاصداى تو روح پیام قرآنى«) غزلى دیگر انتخاب مىشود تا گرایش مذهبى پررنگى را نشان ندهد، هر چند به قدرت آن غزل معروف نباشد !
براى آن کلى گویى نکرده باشم، اشاره مىکنم به شعر »میرزا و جنگل« زنده یاد سلمان هراتى و منظومه »ساعت دلتنگى« و مثنوى »عبور سبز« از عبدالرضا رضایى نیا و چهارپاره زیباى دکتر غلامرضا رحمدل و غزلهاى به یاد ماندنى روانشاد سید محمد عباسیه کهن، ابوالقاسم حسینجانى، نصرالله مردانى، حسین اسرافیلى.
و بر این نامها اضافه مىکنم، شعرهاى لطیف بسیارى از شاعران گیلان و ایران از جمله حسن حسینى، شیون فومنى، کریم رجب زاده، م، موید، امیر فخر موسوى، تقى متقى، مهدى ریحانى، مرتضى نور بخش، عباس مهرىآتیه، رحمت موسوى، جمشید عباسى، رحیم زریان، شاهین ذوالکفلى، رسول شریفى، على پورحسن، جواد محقق، مجید مرادى، محمد خلیل جمالى، مجتبى مهدوى سعیدى و....
اگر در مقام داورى باشیم، به سادگى مىتوان اثبات کرد که فقط چند اثر از این خیل بسیار، از نظر ارزش ادبى بر مجموعه آثار ذکر شده در کتاب رجحان دارد.
5- در شعر گیلکى نیز همین معامله بایکوت گرایانه جارى است؛ شاعران توانایى چون امیر فخر موسوى، دکتر غلامرضا رحمدل، زنده یاد حجت خواجه میرى، تراب نصرین کامران، سید یعقوب باقرى، مصطفى رحیم پور و روانشاد استاد سید محمد عباسیه کهن و بسیارى دیگر مشمول حذف شدهاند، حال آن که بخشى از زیباترین سرودههاى گیلکى درباره نهضت جنگل در سالهاى اخیر از این شاعران یا به چاپ رسیده، یا در محافل شعرى و رسانههاى ارتباطى خوانده شده است.
6- متأسفانه «ترانههاى جنگل» نیز از این سنت اولیه در امان نمانده است و رد تصفیه ایدئولوژیک را در آن جا نیز مىتوان گرفت. مجموعاً از ده ترانه در این بخش یاد شده است، با این ویژگى که اولاً دو ترانه بى هویت با نامهاى ماسوله و زمستان (به نقل از کتاب ترانه سرودها، خلقهاى ایران، صادره از کمیته کوهنوردى یکى از گروههاى مارکسیستى اول انقلاب در کرج) آمده که علاوه بر این که هرگز اجرا نشدهاند، فاقد ارزش هنرى و شعرى هستند و ارتباط چندانى به نهضت جنگل ندارند، اگر هر ترانهاى صرفاً به دلیل یک بار نام بردن از میرزا ارزش یاد کردن در این عرصه را داشته باشد، باید دست کم از پنجاه ترانه گیلکى نام برد و یاد کرد.
ثانیاً: از مشهورترین ترانه جنگل در سالهاى پس از انقلاب یعنى ترانه »بیا میرزا« با شعر و آهنگ زنده یاد عبدالله ملت پرست و صداى ماندگار روانشاد علیرضا شوریده ذکرى به میان نیامده است. همین طور از ترانههاى »کوچک خان« (با آهنگ شهاب آزادى وطن و خوانندگى هوشنگ حقیقت طلب) و ترانه »پیله برف« با شعر سید محمد عباسیه کهن، آهنگ اکبر کنعانى و صداى هوشنگ حقیقت طلب) و »چراغ گیل« (با شعر فرامرز محمدى پور، آهنگ بابک ربوخه و خوانندگى حسن جیلانى و بابک ربوخه).
از دیگر کاستىهاى این پژوهش آن است که در بخش آثار نمایشى از دهها اثر از جمله سریال مشهور »کوچک جنگلى« به کارگردانى بهروز افخمى و فیلم سینمایى »میرزا کوچک خان« (امیر قویدل) و.... سخنى به میان نیامده است.
هم چنین از کلیپ تلویزیونى »ساعت دلتنگى« به نویسندگى و تهیه کنندگى عبدالرضا رضایى نیا و بازیگرى غلامرضا میر معنوى و زهرا خرمى (این اثر در جشنواره سراسرى مراکز صدا و سیماى کشور در سال 74 به عنوان اثر برتر انتخاب شد.)
همچنین نامى از سریال موفق نمایشى »بى بى هیبت« تولید رادیوگیلان (سال 67) به نویسندگى خانم ملاحت اسدالهى و تهیه کنندگى و کارگردانى مهدى آذرى و...
اکنون پس از این مرور، بد نیست به اول کتاب برگردیم، به مقدمه دو صفحه اى اول کتاب، که بى مقدمه به ستایش و نقل مانیفست سیاسى، ادبى نشریه »دامون« مىپردازد؛ »ادبیات جنگلى را مىتوان تا حماسه سیاهکل نیز بسط داد. دامون جدا از جنگل نیست، دامون خود جنگل است، (ص 6)
صرف نظر از ادعاى خلاف واقع در برابر دانستن روزنامه جنگل (ارگان نهضت میرزا کوچک خان) با نشریه دامون (با گرایش واضح مارکسیستى که در سالهاى اول انقلاب منتشر شده)، این سطر در حکم مرامنامه حاکم بر تمام کارهاى ادبى این چنین است و بیانگر رویکرد کتاب در فراهم آوردن گزارشى چپ زده (آن هم از نوع مارکسیستى)، و این چنین است که حتى نمى توان در طرح جلد کتاب نیز اندکى تأمل کرد که به گمان بسیار گویاست کار هر کس که باشد!
در طرح جلدکتاب، جنگل در پشت میرزا و همراهان او وفادار به آفرینش خداوندىاش سبز است، اما چهره میرزا و همراهان در هالهاى سرخ مات شده و البته نام کتاب نیز با حروف »سرخ« نوشته شده است ؟ با عنایت به اوصاف برشمرده براى متنى چنین یکسویه و جانبدارانه آیا معنادار نیست؟
در پایان ضمن اعلام آمادگى براى تداوم و تفصیل بحث با تأمل بر جزئیات، معتقدم که دوره جزم اندیشىهاى فضیلتکش و هنر بر باد دهِ حزبى در ایران به سر آمده و دریغمندم که اهل هنر و اندیشه صداقت و انصاف در تحقیق را در مذبح مصلحت اندیشىهایى از این دست قربانى کنند، به قول سهراب سپهرى؛ پرده را برداریم / بگذاریم که احساس هوایى بخورد... .
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 293
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}